اشاره
چنانکه خورشيد به همه سوي، نور ميباشد و جايي را از روشنايي و گرماي خود، تهي نميخواهد، جانهاي خورشيديان و خورشيدسازان نيز چنين است. آنان نيز سردي و سياهي و تاريکي و رکود و ناداني را در دلها و جانها و افقها و آباديها برنميتابند و از جايگاه بلند خويش به همه سوي روشنايي ميدهند و نور ميگسترانند تا چونان خورشيد که گياهان و گلها را ميپرورد، عقلها و ذهنها را پرورش دهند.
بيگمان، يکي از اين انسانهاي والا، فيلسوف بزرگ شرق، مفسّر عاليقدر قرآن، علامه طباطبايي است. کسي که مصداق آشکار اين شعر است:
هر آنکه ز دانش برد توشهاي
جهاني است بنشسته در گوشهاي
همو که دستاوردهاي گرانسنگ علمياش، مرزهاي کشورمان را در نورديد و همانند مائدههايي آسماني، بر سفره بسياري از انديشمندان سرزمينهاي ديگر قرار گرفت.
دورههاي علمي علامه طباطبايي
يکي از ويژگيهاي علامه طباطبايي، دستيابي او به دانشهاي گوناگون بوده است. شوق بيپايان و خستگيناپذيري وي در کسب دانش، او را بر چکاد باشکوه دانايي قرار داد و از وي شخصيتي کمنظير ساخت.«علامه طباطبايي، در فقه و اصول استاد بودند. ايشان دورههايي از فقه و اصول را نزد استاداني چون مرحوم آيتالله ناييني و مرحوم آيت اللّه کمپاني خوانده بودند. مدت اين دورهها، ده سال به درازا کشيد. ايشان همچنين در جبر و مقابله و هندسه فضايي و حساب استدلالي، سهمي بسزا داشتند و در هيئت قديم استاد بودند، به پايهاي که به آساني ميتوانستند استخراج تقويم کنند. گفتني است ايشان علوم رياضي را در نجف اشرف نزد آقا سيد ابوالقاسم خوانساري که از رياضيدانهاي مشهور عصر بود، فراگرفته بودند. استاد ايشان در فلسفه، مرحوم سيد حسين بادکوبهاي بوده است که کتابهاي فلسفي چون اَسفار و شفا را نزد ايشان آموختند. علامه طباطبايي در ادبيات عرب و معاني و بيان و بديع نيز کمنظير بودند. در اينکه ايشان متخصص فلسفه شرق بودهاند، بين دوست و دشمن خلافي نيست. ميگويند: امريکاييها، سي سال زودتر از ايرانيان او را شناختند و علامه را براي تدريس فلسفه شرق به آنجا دعوت کردند و به شاه ايران (محمد رضا) متوسل شدند. شاه ايران از آيتالله العظمي بروجردي اين مهم را خواستار شد، ولي علامه نپذيرفت».
آگاهي از معماري اسلامي
يکي از شاگردان علامه طباطبايي درباره آگاهي ايشان از معماري اسلامي ميگويد: «هنگامي که براي ادامه تحصيل وارد قم شدم و در مدرسه حجّتيه جاي گرفتم، بناي اين مدرسه، کوچک بود و آيت اللّه حجّت در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند و بناي بزرگي که به سبک مدارس اسلامي و در برگيرنده حجرههاي بسيار و مَدرَس و مسجد و کتابخانه و سرداب و بقيه نيازمنديهاي طلاب باشد، با فضاي بزرگ و روحافزا بسازد. هر چه مهندس از تهران و غير تهران آمدند و نقشههاي متنوع و مختلفي کشيدند، مورد نظر آيتالله حجت واقع نشد، تا آنکه علامه طباطبايي نقشهاي کشيد و در اختيار ايشان قرار داد و مورد نظر و تصويب ايشان قرار گرفت».
توفيقات الهي به علامه
هيچ انساني، هر اندازه با استعداد و توانا باشد، بدون توفيق الهي، به انجام کاري موفق نخواهد شد. به تعبير زيباي حافظ:
ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند
علامه طباطبايي نيز با الهام از آموزههاي ديني، همه موفقيتهاي خود را در گرو توفيق و عنايت الهي ميدانست. ايشان در اينباره مينويسد: «در اوايل تحصيل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و ازاينروي هر چه ميخواندم، نميفهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم. پس از آن، يکباره عنايت خدايي دامنگيرم شد و عوضم کرد و در خود يک نوع شيفتگي و بيتابي به تحصيل کمال حس نمودم، به طوري که از همان روز تا پايان تحصيل که تقريبا هيجده سال طول کشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفکر، احساس خستگي و دلسردي نکردم و زشت و زيباي جهان را فراموش کردم. بساط معاشرت با غير اهل علم را به کلي برچيدم و در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي، به حداقل ضروري قناعت کردم و باقي را به مطالعه ميپرداختم. بسيار ميشد که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه ميگذراندم و هميشه درس فردا را شب قبل مطالعه ميکردم و با ذهني روشن به درس استاد حاضر ميشدم» و بدينگونه، طباطبايي در اثر توفيقات الهي، به بالاترين درجههاي علمي دست يافت.
پيوند دهنده دين و فلسفه
تهمت کافري و طعنه بيگانهتباري، داغهايي بوده که گاه بر پيشاني سپيد و ستبر فلسفه و حکمت اسلامي نهاده ميشد. گروهي، بدون آنکه از فلسفه شناخت درستي داشته باشند، آن را جزو دانشهاي گمراه کننده و فيلسوفان را در شمار اهل کفر ميپنداشتند. علامه طباطبايي، برخلاف اين پندارهاي نادرست درباره فلسفه، آن را يکي از بهترين پشتوانههاي فهم دقيق و درست آيات و احاديث ميدانست و بر اين اساس، فلسفه را با دين در پيوند ميديد. يکي از شاگردان ايشان در اينباره مينويسد: «برخلاف بسياري که معتقدند در ابتدا خوب است محصّلين کاملاً به اخبار و روايات ائمّه طاهرين عليهمالسلام اطلاع پيدا کنند و سپس فلسفه بخوانند، ايشان ميفرمودند: روايات ما سرشار از مسائل عقلي عميق و دقيق و مستند بر برهان فلسفي و عقلي است. بدون خواندن فلسفه و منطق که همان رشد عقلي است، چگونه انسان ميتواند به اين درياي بزرگ وارد شود و از آنها در امور اعتقاديّه يقين حاصل کند».
اهتمام علامه به فلسفه
فهم بهتر معارف الهي و پاسخگويي به شبهههاي مادي، دو انگيزه اصلي اهتمام علامه طباطبايي به فلسفه بوده است. ايشان در اينباره مينويسد: «من وقتي وارد قم شدم، ديدم جامعه اسلامي ما نياز دارد که اسلام را از منابع اصيل خودش بشناسد و بتواند از معارف اسلامي دفاع کند. بنابراين، ميبايست در حوزه، درسي ميداشتيم که طلبه را آنچنان از لحاظ استدلال عقلي، قوي کند که بتواند عقايد اسلامي را اثبات و از مواضع اسلام دفاع کند و شبهههاي اعتقادي وارد نمايد، و اين جز از راه فلسفه ميسّر نبود.» استاد شهيد مطهري نيز در اينباره مينويسد: «علامه در اين فکر هستند که به تأليف يک دوره فلسفه بپردازند که هم مشتمل بر تحقيقات گرانمايه هزار ساله فلسفه اسلامي باشد و هم آرا و نظريات فلسفي جديد در آن مورد توجه قرار گيرد و به صورتي درآيد که با احتياجات فکري عصر، بهتر تطبيق شود. نشريات روزافزون فلسفي اخير و توجه جوانان روشنفکر ما به آثار فلسفي دانشمندان اروپا که هر روز به صورت ترجمه يا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر ميشود، و از طرف ديگر، انتشارات مجهز به تبليغات سياسي و حزبي فلسفه مادي جديد، ايشان را مصمم نمود که در راه مقصود خود گام بردارند. اين روشي که ايشان آغاز کردهاند، يک اقدام اساسي است و فلسفه را در ايران وارد مرحله جديدي ميکند».
ارادت به اهل بيت عليهمالسلام
پناه آوردن به آستان اهل بيت عليهمالسلام ، انسان را به سرچشمه دانش پيوند ميدهد و او را از آسيبها و توفانهاي حادثهها در امان ميدارد. در حديثي از پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله در اينباره ميخوانيم: «بيگمان، مَثَل اهل بيت من در ميان اين امت، همانند کشتي نوح عليهالسلام است. هر کس بر آن سوار شد، نجات يافت و هر کس آن را ترک کرد، نابود گشت».
گويا حافظ با اشاره به همين حقيقت، سروده است:
حافظ از دست مده دولت اين کشتي نوح
ورنه توفان حوادث ببرد بنيادت
علامه طباطبايي، يکي از ارادتمندان به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام بوده است. «ايشان شأن و منزلت پيامبر و حضرت زهرا عليهاالسلام را غيرقابل ادراک ميدانست و هرگاه نام يکي از معصومان عليهمالسلام برده ميشد، به شدت احترام ميکرد. در تابستانها همواره به زيارت حضرت رضا عليهالسلام ميرفت و تمام تابستان را در مشهد مقدس ساکن ميشد و هر شب به حرم مطهر مشرّف ميگشت. به مجالس روضه و ذکر مصايب اهلبيت عليهمالسلام علاقه فراوان داشت و در آن به شدت ميگريست».
علامه طباطبايي و قرآن
بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف کرد که قرآن کريم با همه جايگاه والايي که دارد، هنوز در ميان مسلمانان ناشناخته است، تا آنجا که در قرآن کريم از زبان حضرت رسول صلياللهعليهوآله نقل است که: «يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛ پروردگارا! قوم من اين قرآن را وا نهادند». (فرقان: 30) به تعبير زيباي اقبال لاهوري:
منزل و مقصود قرآن ديگر است
رسم و آيين مسلمان ديگر است
يکي از خدمتهاي ارزنده علامه طباطبايي به جامعه اسلامي آن بود که با نوشتن تفسير گرانسنگ الميزان، گرد غربت را از چهره قرآن زدود و در اين زمينه گامي بسيار بلند برداشت. ايشان ميفرمايد: «هنگامي که از تبريز به قم آمدم، مطالعهاي در نيازهاي جامعه اسلامي و مطالعهاي در وضع حوزه قم کردم و پس از سنجيدن آنها، به اين نتيجه رسيدم که اين دو حوزه، نياز شديدي به تفسير قرآن دارد تا مفاهيم والاي اصيلترين متن اسلامي و عظيمترين امانت الهي را بهتر بشناسند و بهتر بشناسانند. ازاينرو، وظيفه شرعي خود دانستم که به ياري خداي متعالي در رفع اين نياز ضروري بکوشم.» آيت الله جوادي آملي درباره تفسير الميزان ايشان مينويسد: «همانطور که قرآن، مخزن همه علوم است، تفسير استاد علامه نيز مخزن همه آرا و افکار و علومي است که اين حکيم الهي از آن بهرهمند شده و به ديگران رسانده است. ازاينرو، عده زيادي از ميوههاي اين شجره طوبا بهره ميگيرند».
چگونگي آماده شدن تفسير الميزان
علامه طباطبايي براي آنکه بتواند تفسيري کمنظير به همراه مفاهيمي ژرف و سرشار از نکتههاي ناب ارائه کند، زحمتهاي فراواني کشيد. استاد علامه حسن زاده آملي در اينباره ميفرمايد: «روزي به محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبايي تشرف حاصل کردم. سخن از کارهاي علمي ايشان به ميان آمد. ايشان اندکي در اينباره سخن گفت و سپس درباره تفسيرش فرمود: «من اول در روايات بحارالانوار، بسيار جستوجو کردم تا درباره اين روايات، تأليفي در موضوعي خاص داشته باشم. بعد در تلفيق آيات و روايات، زحمت بسيار کشيدم تا اينکه به فکر افتادم بر قرآن تفسيري بنويسم، ولي چنين ميپنداشتم که چون قرآن درياي بيپايان است، اگر به همه آن بپردازم، مبادا توفيق نيابم. ازاينرو، آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهي و آيات معاد و از اينگونه امور بود، جدا کردم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تأليف کردم، تا اينکه به تفسير قرآن اشتغال ورزيدم که اکنون چهارده جلد آن، منتشر شده است.» اين سخن استاد، در آن روز بود و امروز بحمدالله تفسير کامل الميزان در بيست جلد در اختيار ما قرار داده طلاب عزيز ما سرمشق بگيرند که حضرت علامه طباطبايي، حتي شب قدر را به بحث و تحقيق آيات قرآني احيا ميکرد و تفسيرش را نيز در اين شب فرخنده به پايان رساند. آري اين چنين بايد مشغول کار بود. به تعبير رسا و شيواي شمسالدين محمد بن محمود آملي:
به هوس راست نيايد، به تمنا نشود کاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد»
عدالت اقتصادي در تفسير الميزان
يکي از بخشهاي ارزشمند تفسير الميزان، بحثهاي اقتصادي آن است. علامه طباطبايي به شکوفايي سالم اقتصادي جامعه اهتمام ويژهاي داشت. موضوعهايي چون رفع اختلافهاي طبقاتي، مبارزه با زراندوزي و تعادلبخشي به ثروت انباشته در جامعه، از مسائلي است که در راستاي شکل بخشيدن به اقتصادي سالم و پويا، در تفسير الميزان آمده است. علامه طباطبايي در اينباره مينويسد: «اسلام به شدت با مالاندوزي برخورد کرده و مرتکبان آن را وعده عذابي دردناک داده است. آنان که به انباشت ثروت روي ميآورند و نيازهاي احتمالي خود و خويشان را بر نياز فعلي جامعه مقدّم ميدارند، به عنوان کساني که شئون و روابط اجتماعي را از هم ميگسلند و مصالح شخصي را بر منافع و مصالح عموم ترجيح ميدهند، خائن شمرده ميشوند. به کارگيري سرمايه و امکانات در جهت رشد اقتصادي جامعه در چارچوب مقرّر، اين فرصت را براي جامعه به وجود ميآورد که آحاد مردم از به جريان افتادن سرمايهها و چرخهاي اقتصادي استفاده و تأمين معاش کنند.» «ربا نيز که در فرهنگ اسلامي پديدهاي بسيار شوم و دردناک به شمار رفته، يکي از مفاسد آن همين است که راه را براي انباشت ثروت هموار ميکند و سرمايههاي بيشماري را در بانکها و صندوقها از جريان طبيعي بازميدارد و جمعي را بر اريکه بطالت و پرخوري و خوشگذراني مينشاند و جمعي را محروم ميسازد».
علامه طباطبايي و همسر
رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «از همه مؤمنان کاملتر از نظر ايمان، کسي است که خلقش نيکتر و با خانوادهاش، مهربانتر باشد.» نيز فرمود: «بهترين شما کسي است که با خانواده نيکوترين باشد و من بهترين شما با خانوادهام هستم». علامه طباطبايي با الهام از اين آموزههاي ديني، احترام ويژهاي براي همسرش قائل بود و همواره از او به نيکي ياد ميکرد و در مرگ همسرش بسيار متأثّر شد و گريست. وقتي از او علت گريهاش را پرسيدند، گفت: «مرگ، حق است. همه بايد بميريم. من براي مرگ همسرم گريه نميکنم. گريه من براي صفا و کدبانوگري و محبتهاي خانم است. ما زندگي پر فراز و نشيبي داشتهايم. در نجف اشرف با سختيهايي مواجه ميشديم. من از حوايج زندگي و چگونگي اداره آن بياطلاع بودم. اداره زندگي به عهده خانم بود. در طول مدت زندگي ما، هيچگاه نشد که خانم کاري بکند که من حداقل در دلم بگويم کاش اين کار را نميکرد يا کاري را ترک کند که من بگويم کاش اين عمل را انجام داده بود. شما ميدانيد که کار من در منزل است و هميشه در منزل مشغول نوشتن يا مطالعه هستم. معلوم است که خسته ميشوم و احتياج به استراحت و تجديد نيرو دارم. خانم به اين موضوع توجه داشت. سماور ما هميشه روشن بود و چاي درست. خانم در عين حال که به کارهاي منزل اشتغال داشت، هر ساعت يک فنجان چاي ميريخت و ميآورد در اتاق کار من ميگذاشت، دوباره دنبال کارش ميرفت تا ساعت ديگر. من اين همه محبت و صفا را چگونه ميتوانم فراموش کنم».
خاطرات سبز
شهامت در گفتن کلمه «نميدانم»
حضرت علي عليهالسلام ميفرمايد: «گفتن «نميدانم» را بياموز؛ زيرا اگر گويي: نميدانم، به تو آموزند تا بداني و اگر گويي ميدانم، از تو سؤال کنند تا نادانستنت آشکار شود».
يکي از ويژگيهاي برجسته علامه طباطبايي، شهامت ايشان در گفتن «نميدانم» بود. برخي از انسانها، حاضرند پاسخهاي نادرست به افراد بدهند و آنها را در بسياري از زمانها به گمراهي افکنند، ولي «نميدانم» نگويند. آنها کساني هستند که به تعبير زيباي حافظ «عرض خود ميبرند و زحمت ما ميدارند»، اما علامه طباطبايي، با آن همه مقام علمي خويش، بارها در پاسخ پرسشها، واژه «نميدانم» را بر زبان جاري کرده بود. يکي از شاگردان وي در اينباره ميگويد: «در طول سي سال که افتخار درک محضر ايشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ايشان نشنيدم. در عوض، عبارت «نميدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ايشان شنيدهام. همان عبارتي که افراد کممايه از گفتن آن عار دارند، ولي اين درياي پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتني به آساني ميگفت و از گفتن آن، هيچ ابايي نداشت».
پاسخگويي به پرسش ه
يکي از بزرگان درباره علامه طباطبايي ميگويد: «ايشان تابستاني را در دَرَکه در اطراف تهران به سر ميبردند. در آن سالها افکار کمونيستي و ماترياليستي رايج بود. يکي از صاحبنظران افکار مادي، خواست با ايشان به بحث آزاد بنشيند. ازاينرو، به حضور ايشان در همان ييلاقي که در تابستان براي تعطيلات تابستاني ميگذراندند، رفت. علامه ميفرمود: وقتي اين صاحبنظر آمد، از صبح شروع کرد به بحث تا پايان روز و من از راه برهان با او به سخن نشستم. بعدا اين شخص مارکسيست ميگفت: آقاي طباطبايي مرا خداشناس کرد. باري علامه طباطبايي، حرف توهينآميز هر کافري را ميشنيد و نميرنجيد و از پرخاش پرهيز ميکرد».
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافري است رنجيدن
انس با قرآن
مي شيرين پاک آسماني است ز قرآن جو که تاک آسماني است
علامه طباطبايي، انس عجيبي به قرآن مجيد داشت و شاهد آوردن از آيات قرآني در موارد گوناگون، گوياي ميزان تسلط ايشان بر معارف عميق قرآن بود. وقتي در تفسير قرآن، به آيات رحمت و غضب ميرسيد، منقلب ميشد و اشک از ديدگانش جاري ميگرديد. در يکي از روزها که به يکي از شاگردانش درس تفسير ميداد، وقتي به مباحثي در توبه و رحمت و آمرزش گناهان رسيد، با صداي بلند شروع به گريه کرد.
علامه طباطبايي و شعر
علامه طباطبايي در سرودن اشعار عرفاني و اخلاقي، ذوق سرشاري داشت و در اينباره شعرهاي ارزشمندي از ايشان به يادگار مانده است. يکي از سرودههاي زيباي ايشان اين است:
مِهر خوبان، دل و دين از همه بيپروا برد رُخ شطرنج نبرد آنچه رُخ زيبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سَمايش، کشش ليلي برد
من به سرچشمه خورشيد، نه خود بردم راه
ذرّهاي بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بيسر و پايم که به سيل افتادم
او که ميرفت، مرا هم به دل دريا برد
جام صهبا ز کجا بود، مگر دست که بود
که در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد
خم ابروي تو بود و کف مينوي تو بود
که به يک جلوه ز من نام و نشان يکجا برد
خودت آموختيام مِهر و خودت سوختيام
برافروختهرويي که قرار از ما برد
همه ياران به سر راه تو بوديم،
ولي خم ابروت مرا ديد و ز من يغما برد
همه دل باخته بوديم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
منبع: ماهنامه گلبرگ