جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
يادي از علامه طباطبايي (ره)
-(4 Body) 
يادي از علامه طباطبايي (ره)
Visitor 373
Category: دنياي فن آوري

اشاره

چنان‏که خورشيد به همه سوي، نور مي‏باشد و جايي را از روشنايي و گرماي خود، تهي نمي‏خواهد، جان‏هاي خورشيديان و خورشيدسازان نيز چنين است. آنان نيز سردي و سياهي و تاريکي و رکود و ناداني را در دل‏ها و جان‏ها و افق‏ها و آبادي‏ها برنمي‏تابند و از جايگاه بلند خويش به همه سوي روشنايي مي‏دهند و نور مي‏گسترانند تا چونان خورشيد که گياهان و گل‏ها را مي‏پرورد، عقل‏ها و ذهن‏ها را پرورش دهند.
بي‏گمان، يکي از اين انسان‏هاي والا، فيلسوف بزرگ شرق، مفسّر عالي‏قدر قرآن، علامه طباطبايي است. کسي که مصداق آشکار اين شعر است:
هر آن‏که ز دانش برد توشه‏اي
جهاني است بنشسته در گوشه‏اي
همو که دستاوردهاي گران‏سنگ علمي‏اش، مرزهاي کشورمان را در نورديد و همانند مائده‏هايي آسماني، بر سفره بسياري از انديشمندان سرزمين‏هاي ديگر قرار گرفت.

دوره‏هاي علمي علامه طباطبايي

يکي از ويژگي‏هاي علامه طباطبايي، دست‏يابي او به دانش‏هاي گوناگون بوده است. شوق بي‏پايان و خستگي‏ناپذيري وي در کسب دانش، او را بر چکاد باشکوه دانايي قرار داد و از وي شخصيتي کم‏نظير ساخت.«علامه طباطبايي، در فقه و اصول استاد بودند. ايشان دوره‏هايي از فقه و اصول را نزد استاداني چون مرحوم آيت‏الله ناييني و مرحوم آيت اللّه کمپاني خوانده بودند. مدت اين دوره‏ها، ده سال به درازا کشيد. ايشان همچنين در جبر و مقابله و هندسه فضايي و حساب استدلالي، سهمي بسزا داشتند و در هيئت قديم استاد بودند، به پايه‏اي که به آساني مي‏توانستند استخراج تقويم کنند. گفتني است ايشان علوم رياضي را در نجف اشرف نزد آقا سيد ابوالقاسم خوانساري که از رياضي‏دان‏هاي مشهور عصر بود، فراگرفته بودند. استاد ايشان در فلسفه، مرحوم سيد حسين بادکوبه‏اي بوده است که کتاب‏هاي فلسفي چون اَسفار و شفا را نزد ايشان آموختند. علامه طباطبايي در ادبيات عرب و معاني و بيان و بديع نيز کم‏نظير بودند. در اينکه ايشان متخصص فلسفه شرق بوده‏اند، بين دوست و دشمن خلافي نيست. مي‏گويند: امريکايي‏ها، سي سال زودتر از ايرانيان او را شناختند و علامه را براي تدريس فلسفه شرق به آنجا دعوت کردند و به شاه ايران (محمد رضا) متوسل شدند. شاه ايران از آيت‏الله العظمي بروجردي اين مهم را خواستار شد، ولي علامه نپذيرفت».

آگاهي از معماري اسلامي

يکي از شاگردان علامه طباطبايي درباره آگاهي ايشان از معماري اسلامي مي‏گويد: «هنگامي که براي ادامه تحصيل وارد قم شدم و در مدرسه حجّتيه جاي گرفتم، بناي اين مدرسه، کوچک بود و آيت اللّه حجّت در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند و بناي بزرگي که به سبک مدارس اسلامي و در برگيرنده حجره‏هاي بسيار و مَدرَس و مسجد و کتاب‏خانه و سرداب و بقيه نيازمندي‏هاي طلاب باشد، با فضاي بزرگ و روح‏افزا بسازد. هر چه مهندس از تهران و غير تهران آمدند و نقشه‏هاي متنوع و مختلفي کشيدند، مورد نظر آيت‏الله حجت واقع نشد، تا آنکه علامه طباطبايي نقشه‏اي کشيد و در اختيار ايشان قرار داد و مورد نظر و تصويب ايشان قرار گرفت».

توفيقات الهي به علامه

هيچ انساني، هر اندازه با استعداد و توانا باشد، بدون توفيق الهي، به انجام کاري موفق نخواهد شد. به تعبير زيباي حافظ:
ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند
علامه طباطبايي نيز با الهام از آموزه‏هاي ديني، همه موفقيت‏هاي خود را در گرو توفيق و عنايت الهي مي‏دانست. ايشان در اين‏باره مي‏نويسد: «در اوايل تحصيل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و ازاين‏روي هر چه مي‏خواندم، نمي‏فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم. پس از آن، يک‏باره عنايت خدايي دامن‏گيرم شد و عوضم کرد و در خود يک نوع شيفتگي و بي‏تابي به تحصيل کمال حس نمودم، به طوري که از همان روز تا پايان تحصيل که تقريبا هيجده سال طول کشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفکر، احساس خستگي و دل‏سردي نکردم و زشت و زيباي جهان را فراموش کردم. بساط معاشرت با غير اهل علم را به کلي برچيدم و در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي، به حداقل ضروري قناعت کردم و باقي را به مطالعه مي‏پرداختم. بسيار مي‏شد که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه مي‏گذراندم و هميشه درس فردا را شب قبل مطالعه مي‏کردم و با ذهني روشن به درس استاد حاضر مي‏شدم» و بدين‏گونه، طباطبايي در اثر توفيقات الهي، به بالاترين درجه‏هاي علمي دست يافت.

پيوند دهنده دين و فلسفه

تهمت کافري و طعنه بيگانه‏تباري، داغ‏هايي بوده که گاه بر پيشاني سپيد و ستبر فلسفه و حکمت اسلامي نهاده مي‏شد. گروهي، بدون آنکه از فلسفه شناخت درستي داشته باشند، آن را جزو دانش‏هاي گمراه کننده و فيلسوفان را در شمار اهل کفر مي‏پنداشتند. علامه طباطبايي، برخلاف اين پندارهاي نادرست درباره فلسفه، آن را يکي از بهترين پشتوانه‏هاي فهم دقيق و درست آيات و احاديث مي‏دانست و بر اين اساس، فلسفه را با دين در پيوند مي‏ديد. يکي از شاگردان ايشان در اين‏باره مي‏نويسد: «برخلاف بسياري که معتقدند در ابتدا خوب است محصّلين کاملاً به اخبار و روايات ائمّه طاهرين عليهم‏السلام اطلاع پيدا کنند و سپس فلسفه بخوانند، ايشان مي‏فرمودند: روايات ما سرشار از مسائل عقلي عميق و دقيق و مستند بر برهان فلسفي و عقلي است. بدون خواندن فلسفه و منطق که همان رشد عقلي است، چگونه انسان مي‏تواند به اين درياي بزرگ وارد شود و از آنها در امور اعتقاديّه يقين حاصل کند».

اهتمام علامه به فلسفه

فهم بهتر معارف الهي و پاسخ‏گويي به شبهه‏هاي مادي، دو انگيزه اصلي اهتمام علامه طباطبايي به فلسفه بوده است. ايشان در اين‏باره مي‏نويسد: «من وقتي وارد قم شدم، ديدم جامعه اسلامي ما نياز دارد که اسلام را از منابع اصيل خودش بشناسد و بتواند از معارف اسلامي دفاع کند. بنابراين، مي‏بايست در حوزه، درسي مي‏داشتيم که طلبه را آن‏چنان از لحاظ استدلال عقلي، قوي کند که بتواند عقايد اسلامي را اثبات و از مواضع اسلام دفاع کند و شبهه‏هاي اعتقادي وارد نمايد، و اين جز از راه فلسفه ميسّر نبود.» استاد شهيد مطهري نيز در اين‏باره مي‏نويسد: «علامه در اين فکر هستند که به تأليف يک دوره فلسفه بپردازند که هم مشتمل بر تحقيقات گران‏مايه هزار ساله فلسفه اسلامي باشد و هم آرا و نظريات فلسفي جديد در آن مورد توجه قرار گيرد و به صورتي درآيد که با احتياجات فکري عصر، بهتر تطبيق شود. نشريات روزافزون فلسفي اخير و توجه جوانان روشن‏فکر ما به آثار فلسفي دانشمندان اروپا که هر روز به صورت ترجمه يا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر مي‏شود، و از طرف ديگر، انتشارات مجهز به تبليغات سياسي و حزبي فلسفه مادي جديد، ايشان را مصمم نمود که در راه مقصود خود گام بردارند. اين روشي که ايشان آغاز کرده‏اند، يک اقدام اساسي است و فلسفه را در ايران وارد مرحله جديدي مي‏کند».

ارادت به اهل بيت عليهم‏السلام

پناه آوردن به آستان اهل بيت عليهم‏السلام ، انسان را به سرچشمه دانش پيوند مي‏دهد و او را از آسيب‏ها و توفان‏هاي حادثه‏ها در امان مي‏دارد. در حديثي از پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در اين‏باره مي‏خوانيم: «بي‏گمان، مَثَل اهل بيت من در ميان اين امت، همانند کشتي نوح عليه‏السلام است. هر کس بر آن سوار شد، نجات يافت و هر کس آن را ترک کرد، نابود گشت».
گويا حافظ با اشاره به همين حقيقت، سروده است:
حافظ از دست مده دولت اين کشتي نوح
ورنه توفان حوادث ببرد بنيادت
علامه طباطبايي، يکي از ارادتمندان به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام بوده است. «ايشان شأن و منزلت پيامبر و حضرت زهرا عليهاالسلام را غيرقابل ادراک مي‏دانست و هرگاه نام يکي از معصومان عليهم‏السلام برده مي‏شد، به شدت احترام مي‏کرد. در تابستان‏ها همواره به زيارت حضرت رضا عليه‏السلام مي‏رفت و تمام تابستان را در مشهد مقدس ساکن مي‏شد و هر شب به حرم مطهر مشرّف مي‏گشت. به مجالس روضه و ذکر مصايب اهل‏بيت عليهم‏السلام علاقه فراوان داشت و در آن به شدت مي‏گريست».

علامه طباطبايي و قرآن

بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف کرد که قرآن کريم با همه جايگاه والايي که دارد، هنوز در ميان مسلمانان ناشناخته است، تا آنجا که در قرآن کريم از زبان حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل است که: «يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛ پروردگارا! قوم من اين قرآن را وا نهادند». (فرقان: 30) به تعبير زيباي اقبال لاهوري:
منزل و مقصود قرآن ديگر است
رسم و آيين مسلمان ديگر است
يکي از خدمت‏هاي ارزنده علامه طباطبايي به جامعه اسلامي آن بود که با نوشتن تفسير گران‏سنگ الميزان، گرد غربت را از چهره قرآن زدود و در اين زمينه گامي بسيار بلند برداشت. ايشان مي‏فرمايد: «هنگامي که از تبريز به قم آمدم، مطالعه‏اي در نيازهاي جامعه اسلامي و مطالعه‏اي در وضع حوزه قم کردم و پس از سنجيدن آنها، به اين نتيجه رسيدم که اين دو حوزه، نياز شديدي به تفسير قرآن دارد تا مفاهيم والاي اصيل‏ترين متن اسلامي و عظيم‏ترين امانت الهي را بهتر بشناسند و بهتر بشناسانند. ازاين‏رو، وظيفه شرعي خود دانستم که به ياري خداي متعالي در رفع اين نياز ضروري بکوشم.» آيت الله جوادي آملي درباره تفسير الميزان ايشان مي‏نويسد: «همان‏طور که قرآن، مخزن همه علوم است، تفسير استاد علامه نيز مخزن همه آرا و افکار و علومي است که اين حکيم الهي از آن بهره‏مند شده و به ديگران رسانده است. ازاين‏رو، عده زيادي از ميوه‏هاي اين شجره طوبا بهره مي‏گيرند».

چگونگي آماده شدن تفسير الميزان

علامه طباطبايي براي آنکه بتواند تفسيري کم‏نظير به همراه مفاهيمي ژرف و سرشار از نکته‏هاي ناب ارائه کند، زحمت‏هاي فراواني کشيد. استاد علامه حسن زاده آملي در اين‏باره مي‏فرمايد: «روزي به محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبايي تشرف حاصل کردم. سخن از کارهاي علمي ايشان به ميان آمد. ايشان اندکي در اين‏باره سخن گفت و سپس درباره تفسيرش فرمود: «من اول در روايات بحارالانوار، بسيار جست‏وجو کردم تا درباره اين روايات، تأليفي در موضوعي خاص داشته باشم. بعد در تلفيق آيات و روايات، زحمت بسيار کشيدم تا اينکه به فکر افتادم بر قرآن تفسيري بنويسم، ولي چنين مي‏پنداشتم که چون قرآن درياي بي‏پايان است، اگر به همه آن بپردازم، مبادا توفيق نيابم. ازاين‏رو، آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهي و آيات معاد و از اين‏گونه امور بود، جدا کردم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تأليف کردم، تا اينکه به تفسير قرآن اشتغال ورزيدم که اکنون چهارده جلد آن، منتشر شده است.» اين سخن استاد، در آن روز بود و امروز بحمدالله تفسير کامل الميزان در بيست جلد در اختيار ما قرار داده طلاب عزيز ما سرمشق بگيرند که حضرت علامه طباطبايي، حتي شب قدر را به بحث و تحقيق آيات قرآني احيا مي‏کرد و تفسيرش را نيز در اين شب فرخنده به پايان رساند. آري اين چنين بايد مشغول کار بود. به تعبير رسا و شيواي شمس‏الدين محمد بن محمود آملي:
به هوس راست نيايد، به تمنا نشود کاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد»

عدالت اقتصادي در تفسير الميزان

يکي از بخش‏هاي ارزشمند تفسير الميزان، بحث‏هاي اقتصادي آن است. علامه طباطبايي به شکوفايي سالم اقتصادي جامعه اهتمام ويژه‏اي داشت. موضوع‏هايي چون رفع اختلاف‏هاي طبقاتي، مبارزه با زراندوزي و تعادل‏بخشي به ثروت انباشته در جامعه، از مسائلي است که در راستاي شکل بخشيدن به اقتصادي سالم و پويا، در تفسير الميزان آمده است. علامه طباطبايي در اين‏باره مي‏نويسد: «اسلام به شدت با مال‏اندوزي برخورد کرده و مرتکبان آن را وعده عذابي دردناک داده است. آنان که به انباشت ثروت روي مي‏آورند و نيازهاي احتمالي خود و خويشان را بر نياز فعلي جامعه مقدّم مي‏دارند، به عنوان کساني که شئون و روابط اجتماعي را از هم مي‏گسلند و مصالح شخصي را بر منافع و مصالح عموم ترجيح مي‏دهند، خائن شمرده مي‏شوند. به کارگيري سرمايه و امکانات در جهت رشد اقتصادي جامعه در چارچوب مقرّر، اين فرصت را براي جامعه به وجود مي‏آورد که آحاد مردم از به جريان افتادن سرمايه‏ها و چرخ‏هاي اقتصادي استفاده و تأمين معاش کنند.» «ربا نيز که در فرهنگ اسلامي پديده‏اي بسيار شوم و دردناک به شمار رفته، يکي از مفاسد آن همين است که راه را براي انباشت ثروت هموار مي‏کند و سرمايه‏هاي بي‏شماري را در بانک‏ها و صندوق‏ها از جريان طبيعي بازمي‏دارد و جمعي را بر اريکه بطالت و پرخوري و خوش‏گذراني مي‏نشاند و جمعي را محروم مي‏سازد».

علامه طباطبايي و همسر

رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «از همه مؤمنان کامل‏تر از نظر ايمان، کسي است که خلقش نيک‏تر و با خانواده‏اش، مهربان‏تر باشد.» نيز فرمود: «بهترين شما کسي است که با خانواده نيکوترين باشد و من بهترين شما با خانواده‏ام هستم». علامه طباطبايي با الهام از اين آموزه‏هاي ديني، احترام ويژه‏اي براي همسرش قائل بود و همواره از او به نيکي ياد مي‏کرد و در مرگ همسرش بسيار متأثّر شد و گريست. وقتي از او علت گريه‏اش را پرسيدند، گفت: «مرگ، حق است. همه بايد بميريم. من براي مرگ همسرم گريه نمي‏کنم. گريه من براي صفا و کدبانوگري و محبت‏هاي خانم است. ما زندگي پر فراز و نشيبي داشته‏ايم. در نجف اشرف با سختي‏هايي مواجه مي‏شديم. من از حوايج زندگي و چگونگي اداره آن بي‏اطلاع بودم. اداره زندگي به عهده خانم بود. در طول مدت زندگي ما، هيچ‏گاه نشد که خانم کاري بکند که من حداقل در دلم بگويم کاش اين کار را نمي‏کرد يا کاري را ترک کند که من بگويم کاش اين عمل را انجام داده بود. شما مي‏دانيد که کار من در منزل است و هميشه در منزل مشغول نوشتن يا مطالعه هستم. معلوم است که خسته مي‏شوم و احتياج به استراحت و تجديد نيرو دارم. خانم به اين موضوع توجه داشت. سماور ما هميشه روشن بود و چاي درست. خانم در عين حال که به کارهاي منزل اشتغال داشت، هر ساعت يک فنجان چاي مي‏ريخت و مي‏آورد در اتاق کار من مي‏گذاشت، دوباره دنبال کارش مي‏رفت تا ساعت ديگر. من اين همه محبت و صفا را چگونه مي‏توانم فراموش کنم».

خاطرات سبز

شهامت در گفتن کلمه «نمي‏دانم»
حضرت علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: «گفتن «نمي‏دانم» را بياموز؛ زيرا اگر گويي: نمي‏دانم، به تو آموزند تا بداني و اگر گويي مي‏دانم، از تو سؤال کنند تا نادانستنت آشکار شود».
يکي از ويژگي‏هاي برجسته علامه طباطبايي، شهامت ايشان در گفتن «نمي‏دانم» بود. برخي از انسان‏ها، حاضرند پاسخ‏هاي نادرست به افراد بدهند و آنها را در بسياري از زمان‏ها به گمراهي افکنند، ولي «نمي‏دانم» نگويند. آنها کساني هستند که به تعبير زيباي حافظ «عرض خود مي‏برند و زحمت ما مي‏دارند»، اما علامه طباطبايي، با آن همه مقام علمي خويش، بارها در پاسخ پرسش‏ها، واژه «نمي‏دانم» را بر زبان جاري کرده بود. يکي از شاگردان وي در اين‏باره مي‏گويد: «در طول سي سال که افتخار درک محضر ايشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ايشان نشنيدم. در عوض، عبارت «نمي‏دانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ايشان شنيده‏ام. همان عبارتي که افراد کم‏مايه از گفتن آن عار دارند، ولي اين درياي پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتني به آساني مي‏گفت و از گفتن آن، هيچ ابايي نداشت».
پاسخ‏گويي به پرسش ه
يکي از بزرگان درباره علامه طباطبايي مي‏گويد: «ايشان تابستاني را در دَرَکه در اطراف تهران به سر مي‏بردند. در آن سال‏ها افکار کمونيستي و ماترياليستي رايج بود. يکي از صاحب‏نظران افکار مادي، خواست با ايشان به بحث آزاد بنشيند. ازاين‏رو، به حضور ايشان در همان ييلاقي که در تابستان براي تعطيلات تابستاني مي‏گذراندند، رفت. علامه مي‏فرمود: وقتي اين صاحب‏نظر آمد، از صبح شروع کرد به بحث تا پايان روز و من از راه برهان با او به سخن نشستم. بعدا اين شخص مارکسيست مي‏گفت: آقاي طباطبايي مرا خداشناس کرد. باري علامه طباطبايي، حرف توهين‏آميز هر کافري را مي‏شنيد و نمي‏رنجيد و از پرخاش پرهيز مي‏کرد».
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافري است رنجيدن

انس با قرآن

مي شيرين پاک آسماني است ز قرآن جو که تاک آسماني است
علامه طباطبايي، انس عجيبي به قرآن مجيد داشت و شاهد آوردن از آيات قرآني در موارد گوناگون، گوياي ميزان تسلط ايشان بر معارف عميق قرآن بود. وقتي در تفسير قرآن، به آيات رحمت و غضب مي‏رسيد، منقلب مي‏شد و اشک از ديدگانش جاري مي‏گرديد. در يکي از روزها که به يکي از شاگردانش درس تفسير مي‏داد، وقتي به مباحثي در توبه و رحمت و آمرزش گناهان رسيد، با صداي بلند شروع به گريه کرد.

علامه طباطبايي و شعر

علامه طباطبايي در سرودن اشعار عرفاني و اخلاقي، ذوق سرشاري داشت و در اين‏باره شعرهاي ارزشمندي از ايشان به يادگار مانده است. يکي از سروده‏هاي زيباي ايشان اين است:
مِهر خوبان، دل و دين از همه بي‏پروا برد رُخ شطرنج نبرد آنچه رُخ زيبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سَمايش، کشش ليلي برد
من به سرچشمه خورشيد، نه خود بردم راه
ذرّه‏اي بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بي‏سر و پايم که به سيل افتادم
او که مي‏رفت، مرا هم به دل دريا برد
جام صهبا ز کجا بود، مگر دست که بود
که در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد
خم ابروي تو بود و کف مينوي تو بود
که به يک جلوه ز من نام و نشان يک‏جا برد
خودت آموختي‏ام مِهر و خودت سوختي‏ام
برافروخته‏رويي که قرار از ما برد
همه ياران به سر راه تو بوديم،
ولي خم ابروت مرا ديد و ز من يغما برد
همه دل باخته بوديم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
منبع: ماهنامه گلبرگ
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image